گفتگوی ماه و نابینا
نابینا چشمانش را به سوی آسمان گرفت: دوستت دارم ماه.
ماه گفت: تو که منو نمیبینی، چطور دوستم داری؟
نابینا گفت: اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم، اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم.
عشق بازی کار بازی نیست ای دل سر بباز
زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
“حافظ”