احساس مفید بودن
زنی سالخورده، کشان کشان راهی را می پیمود که ناگهان جوانی سر رسید و از او سراغ مغازه ای را گرفت. زن پس از مدتی پرحرفی نتوانست آدرس را درست و حسابی شرح دهد. لذا پیشنهاد کرد جوان را همراهی کند.
راه افتادند و مشغول صحبت شدند. اتفاقا مسیر کمی سربالایی بود و راه رفتن برای زن مشکل، اا او با نیرویی فوق العاده تمام راه را طی کرد و مغازه را به پسرک نشان داد.
جوان که بسیار شرمنده شده بود. از او تشکر کرد، اما زن سالخورده گفت: لازم به تششکر نیست. من باید از تو تشکر کنم.
جوان حیرتزده پرسید: چرا شما؟!
زن پاسخ داد: تو امروز به من ثابت کردی که هنوز هم میتوانم کار مثبتی انجام دهم و به کسی کمک کنم. بنابراین از اینکه احساس مفید بودن را در من زنده کردی، بسیار متشکرم.