آخرین خبرها

داستان انگیزشی “ارزش محبت”

داستان زیبای ارزش و اثر محبت کردن به دوست

ارزش محبت

پسرک با عجله از کنار او گذشت، اما چند قدم جلوتر پایش به چیزی گیر کرد و افتاد. تمام خرت و پرت هایش پخش زمین شد. او مکثی کرد و بعد ناخودآگاه نشست و به پسرک در جمع کردن وسایلش کمک کرد.

هر دو از مدرسه برمیگشتند و مسیرشان یکی بود. در راه با هم آشنا شدند و گپ زدند. فهمید که نام پسرک “بیل” است و عاشق بازیهای کامپیوتری است و اخیرا بهترین دوستش با او قهر کرده است.

سالها گذشت و دوستیشان ادامه یافت. روز فارغ التحضیلی از دبیرستان، بیل به او گفت:

روزی که با هم آشنا شدیم یادت هست؟ میدانی چرا آن همه خرت و پرت همراهم بود؟ آن روز کشوی میزم را خالی کرده بودم تا مزاحم کسی نباشم. با تصمیمی که گرفته بودم دیگر قرار نبود به مدرسه برگردم. اوضاع خانه خراب بود. تنها دوستم را از دست داده بودم و احساس میکردم بدترین آدم روی روی زمین هستم. هیچ امیدی برایم باقی نمانده بود… وقتی تو کتابهایم را از روی زمین جمع میکردی داشتی جانم را نجات میدادی… میدانی… میخواستم به خانه بروم و خودکشی کنم.

کلید در بسته باش

امید قلب شکسته باش

این داستان انگیزشی زیبا نوشته مسعود لعلی از کتاب شما عظیمتر از آنی هستید که می اندیشید میباشد.

درباره‌ی Iranian Chemist

حتما ببینید

دکتر مهدی نباتی زندگی نامه نوابغ و بزرگان علم جهان 09011828140

صورت حساب بیمارستان

صورت حساب بیمارستان روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی میکرد که برای گذراندن زندگی و تامین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 71 = هفتاد چهار