آخرین خبرها

داستان زیبای مخدوم یا خادم

داستان انگیزشی مخدوم یا خادم

مخدوم یا خادم

در یکی از افسانه های فرانسوی نقل شده است که روزی خدمتگذار قابل اعتماد شاه در جنگل انبوهی در نزدیکی قصر مشغول قدم زدن بود، که پایش به کنده درختی میخورد و به زمین می افتد. هنگام بلند شدن از زمین متوجه چراغ جادوی معروف میشود. آن را برمیدارد و غول چراغ ظاهر میشود.

“شما تمام عمر سخت کار کرده اید و حالا میتوانید آرزویی بکنید که من برآورده اش کنم. فقط دقت کنید که تنها یک آرزوی شما برآورده خواهد شد.”

خدمتگذار پاسخ میدهد: من تمام عمر به دیگران خدمت کرده ام و همه مرا با نام خدمتگذار مردم میشناسند. دوست دارم از این به بعد، مردم در خدمت من باشند و کارهایم را آنها انجام دهند.

وقتی مرد به قصر باز میگردد، درها به رویش گشوده میشوند، غذایش پخته و آماده میشود و خدمتگذاران دست به سینه در مقابلش می ایستند. یکی برایش غذا می آورد. دیگری ظرفها را میشوید و یکی دیگر هم به لباسهایش رسیدگی میکند. کسی به او اجازه نمیدهد که دست به سیاه و سفید بزند و کارهای روزمره اش را انجام دهد، همه برای او کار میکنند.

این گونه رفتار و کردار خدمتگذاران در ماه اول به خاطر تازگی تجربه برای مرد خوشایند و سرگرم کننده مینماید. ماه دوم آزار دهنده میشود و ماه سوم غیر قابل تحمل میگردد. به همین خاطر، مرد به جنگل برمیگردد و چراغ جادویی را پیدا میکند، به آن دست میکشد و غول گنده دوباره در مقابلش ظتهر میشود. مرد به او میگوید: من به این نتیجه رسیده ام که خدمتگذاری مردم به انسان لطف چندانی ندارد. دلم میخواهد به وضعیت ولیه زندگی خود بازگردم و بار دیگر در خدمت مردم باشم و همه مرا به نام خدمتگذار مردم بشناسند.

“متاسفم، کاری از دست من ساخته نیست. من مجاز بودم تنها یک آرزوی شما را برآورده کنم.”

اما تو متوجه حرف من نیستی. من میخواهم به مردم خدمت کنم. من دوست دارم در خدمت مردم باشم تا مردم در خدمت من. خدمت به مردم بسیار ارزشمندتر از خدمت مردم به من است.

غول سرش را به علامت منفی تکان میدهد. مرد به التماس در آمده میگوید: خواهش میکنم به من کمک کن! من جهنم را به عدم خدمت به دیگران ترجیح میدهم.

غول حزن آلود میگوید: آه… دوست عزیز، پس فکر میکنید در این نود روز کجا بودی؟

این داستان از کتاب شما عظیمتر از آنی هستید که می اندیشید نوشته مسعود لعلی است.

درباره‌ی Iranian Chemist

حتما ببینید

دکتر مهدی نباتی زندگی نامه نوابغ و بزرگان علم جهان 09011828140

صورت حساب بیمارستان

صورت حساب بیمارستان روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی میکرد که برای گذراندن زندگی و تامین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت × = چهل دو