داستان زیبای بسته سیگار یکی از دوستان سهراب سپهری تعریف میکرد که روزی سوار بر جیپ سهراب در حوالی کاشان می رفتیم. دست در داشبورد کردم و چند بسته سیگار و کبریت دیدم. با حیرت از سهراب پرسیدم: تو سیگار نمی کشیدی! سهراب همانطور که رانندگی می کرد با تأسف …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه انگیزشی آقای گیلسپای
داستان زیبای آقای گیلسپای زمانی که در کلاس هفتم درس میخواندم، به عنوان کمک پرستار در بیمارستان محلی شهرمان کار میکردم. در مدت تابستان داوطلب شده بودم تا هفته ای ۳۰ تا ۴۰ ساعت در آنجا کار کنم. بیشترین زمانی را که در آنجا سپری میکردم در کنار آقای گیلسپای …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه پرواز فرشته
داستان انگیزشی پرواز فرشته او با چشمان رو به پایین، سر به سوی زمین راه میرفت. وقتی که مرا دید، سخنی گفت و من نظرش را جلب کردم. او ژولیده و ژنده بود. او گفت: خانم من گرسنه هستم. او خیلی مودب بود. به نرمی به او گفتم: پولی در …
بیشتر بخوانید »احساس مفید بودن
احساس مفید بودن زنی سالخورده، کشان کشان راهی را می پیمود که ناگهان جوانی سر رسید و از او سراغ مغازه ای را گرفت. زن پس از مدتی پرحرفی نتوانست آدرس را درست و حسابی شرح دهد. لذا پیشنهاد کرد جوان را همراهی کند. راه افتادند و مشغول صحبت شدند. …
بیشتر بخوانید »یک فرشته چه شکلیه؟
یک فرشته چه شکلیه؟ تا به حال فکر کرده اید که یک فرشته چه شکلی است؟ اگر کسی از شما بخواهد آن را نقاشی کنید چطور میتوانید؟ کوربه یکی از نقاشان سبک رئالیسم در این مورد میگوید: من نمیتوانم یک فرشته را نقاشی کنم، چون هرگز یک فرشته را ندیده …
بیشتر بخوانید »داستان زیبای مخدوم یا خادم
مخدوم یا خادم در یکی از افسانه های فرانسوی نقل شده است که روزی خدمتگذار قابل اعتماد شاه در جنگل انبوهی در نزدیکی قصر مشغول قدم زدن بود، که پایش به کنده درختی میخورد و به زمین می افتد. هنگام بلند شدن از زمین متوجه چراغ جادوی معروف میشود. آن …
بیشتر بخوانید »داستان انگیزشی “ارزش محبت”
ارزش محبت پسرک با عجله از کنار او گذشت، اما چند قدم جلوتر پایش به چیزی گیر کرد و افتاد. تمام خرت و پرت هایش پخش زمین شد. او مکثی کرد و بعد ناخودآگاه نشست و به پسرک در جمع کردن وسایلش کمک کرد. هر دو از مدرسه برمیگشتند و …
بیشتر بخوانید »