داستان زیبای آقای گیلسپای زمانی که در کلاس هفتم درس میخواندم، به عنوان کمک پرستار در بیمارستان محلی شهرمان کار میکردم. در مدت تابستان داوطلب شده بودم تا هفته ای ۳۰ تا ۴۰ ساعت در آنجا کار کنم. بیشترین زمانی را که در آنجا سپری میکردم در کنار آقای گیلسپای …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه پرواز فرشته
داستان انگیزشی پرواز فرشته او با چشمان رو به پایین، سر به سوی زمین راه میرفت. وقتی که مرا دید، سخنی گفت و من نظرش را جلب کردم. او ژولیده و ژنده بود. او گفت: خانم من گرسنه هستم. او خیلی مودب بود. به نرمی به او گفتم: پولی در …
بیشتر بخوانید »احساس مفید بودن
احساس مفید بودن زنی سالخورده، کشان کشان راهی را می پیمود که ناگهان جوانی سر رسید و از او سراغ مغازه ای را گرفت. زن پس از مدتی پرحرفی نتوانست آدرس را درست و حسابی شرح دهد. لذا پیشنهاد کرد جوان را همراهی کند. راه افتادند و مشغول صحبت شدند. …
بیشتر بخوانید »داستانک زیبای فرشته نجات
فرشته نجات دندانهایم خیلی درد میکرد. بیش از آن نمیتوانستم آنها را نادیده بگیرم. سرانجام ترس از دندان پزشک را فراموش کردم و تصمیم گرفتم برای درست کردن دندانهایم دست به کار شوم. ولی چگونه؟ من سال اول دانشکده بودم با درآمد کار نیمه وقت زندگی روزمره ام را نیز …
بیشتر بخوانید »یک فرشته چه شکلیه؟
یک فرشته چه شکلیه؟ تا به حال فکر کرده اید که یک فرشته چه شکلی است؟ اگر کسی از شما بخواهد آن را نقاشی کنید چطور میتوانید؟ کوربه یکی از نقاشان سبک رئالیسم در این مورد میگوید: من نمیتوانم یک فرشته را نقاشی کنم، چون هرگز یک فرشته را ندیده …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “کور یا بینا؟”
کور یا بینا؟ وقتی که نشستم تا مطالعه کنم، نیمکت پارک خالی بود. در زیر شاخه های طویل و پیچیده درخت بید کهنسال، دلسردی از زندگی دلیل خوبی برای اخم کردن شده بود. چون دنیا میخواست مرا در هم بکوبد. پسر جوانی با نفس بریده به من نزدیک شد. درست …
بیشتر بخوانید »داستان زیبای مخدوم یا خادم
مخدوم یا خادم در یکی از افسانه های فرانسوی نقل شده است که روزی خدمتگذار قابل اعتماد شاه در جنگل انبوهی در نزدیکی قصر مشغول قدم زدن بود، که پایش به کنده درختی میخورد و به زمین می افتد. هنگام بلند شدن از زمین متوجه چراغ جادوی معروف میشود. آن …
بیشتر بخوانید »داستان انگیزشی “ارزش محبت”
ارزش محبت پسرک با عجله از کنار او گذشت، اما چند قدم جلوتر پایش به چیزی گیر کرد و افتاد. تمام خرت و پرت هایش پخش زمین شد. او مکثی کرد و بعد ناخودآگاه نشست و به پسرک در جمع کردن وسایلش کمک کرد. هر دو از مدرسه برمیگشتند و …
بیشتر بخوانید »راه و رسم قبیله آفریقایی بابمباد (Babembad)
راه و رسم قبیله بابمباد بزهکاری یا رفتار ضد اجتماعی در بین قبیله بابمباد در آفریقای جنوبی بسیار نادر است. اما در صورت پیش آمدن، قبیله مراسمی برای برخورد با آن برگزار میکند که بسیار جالب و شنیدنی است. اگر یکی از افراد قبیله مرتکب عملی لاابالی و ناهنجار گردد …
بیشتر بخوانید »