کانال آب
باغی بسیار زیبا و یک باغبان، داستان ما در اینجا اتفاق افتاده است. در میان درختان و گیاهان بسیار زیبای این باغ پر گل، درخت خیزرانی بود که زیباترین، باوقارترین و پرشکوه ترین درخت باغ محسوب میشد.
داستان عشق درخت خیزران و باغبان
روزی از روزها باغبان به خیزران نزدیک شد. خیزران که سرتاپای وجودش را کنجکاوی فرا گرفته بود، شاخه های خود را با وقار و متانت تمام به طرف زمین خم کرد تا بدین وسیله عشق و محبت واقعی خود را با سلامی مهرآمیز به باغبان ابراز دارد.
باغبان گفت: آه،ای خیزران محبوب من، امروز می خواهم با استفاده از تو کمکی به خود کرده باشم.
خیزران با وجد و شادمانی سر شاخه هایش را به طرف ابرها بالا کشید. روز موعود، روز روزها، روزی که خیزران برای آن آفریده شده و لحظه به لحظه به عشق آن بالیده بود، فرا رسیده بود. آن روز، همان روزی بود که خیزران به معنی و مفهوم نهایی زندگی خود دست می یافت.
پاسخ نرم و قاطع خیزران این بود: آه، باغبان عزیز! من برای انجام هر کاری آماده ام، هر طور که باب میلتان است از من بهره گیرید.
باغبان اندوهگین گفت: خیزران عزیزم، باشد از تو استفاده خواهم کرد. اما باید بدانی برای این کار تو را از ریشه خواهم کند.
ترس و حشت بی حد، سراپای وجود خیزران را فرا گرفت و گفت: چی؟ من را از ریشه خواهی کند؟ آه، نه خواهش می کنم این کار را نکن، باغبان عزیز، تماشایم کن، لذت ببر، اما مرا از ریشه نکن.
باغبان با صدایی محزون گفت: خیزران محبوب من، اگر تو را از ریشه نکنم نمی توانم در نقشه ام از تو استفاده کنم.
سکوتی سنگین بر فضای باغ حکمفرما شد. باد نفس خود را در سینه حبس کرد. خیزران سر شاخه غرور انگیز و پرشکوه خود را خم کرد و نجوایی به گوش رسید: ای باغبان عزیز، اگر نمی توانی به طریق دیگری از من استفاده کنی، پس در این صورت هر چه می خواهی بکن… مرا از ریشه قطع کن.
روز موعود عشق بازی خیزران
باغبان به گفته های خود عمل کرد. او خیزران را از ریشه قطع کرد. شاخ و برگ های آن را برید و اندرون آن را پس از شکافتن بیرون کشید، سپس آن را با ملایمت به محلی حمل کرد که نهری پر از آب زلال در نزدیکی کرتی خشک و بی آب روان بود. او یک سر خیزران عزیز و محبوب خود را داخل نهر و سر دیگر آن را داخل کانال آبیاری باغچه قرار داد.
نغمه ای شاد و دل انگیز از نهر به گوش آمد و باریکه ای از آب روشن و زلال از میان پیکر میان تهی خیزران به کرت های تشنه و منتظر آب جاری شد. پس از یک بار آبیاری، همه کرت را برنج نشا زد و چندی نگذشته بود که جوانه های سبز و تازه همه جای باغچه را فرا گرفت و آماده برداشت شد.
در این روز خیزران شکسته و فروتن بسیار باوقارتر و باشکوه تر از خیزران سابق بود. چون در گذشته پر از حیات بود، در حالی که امروز به کانال آبی بدل شده بود که موجد حیات بود.